اشتباه

من پیر شده بودم و او همان بود که بود …

جای خالی تو

جای خالی جملات را با هر کلمه ای می توان پر کرد، اما بعضی جاهای خالی را با هیچ واژه و کلام و جمله و سکوتی نمی توان پر کرد …
مثل جای خالی تو!

پارالمپیک

پارالمپیک، آوردگاهی برای خجالت و درس گرفتن من!

پ.ن: عجیبه …

سوال

میگن یه بنده خدایی ریق رحمت رو سر کشید و فرشتگان عزیز داشتن می بردنش به سمت جهنم که خدای “مهربان” میگه که این مفلوک رو ببرین بهشت! فرشته ها می پرسن: چرا؟ می فرماد: چند بار به عقب نگاه کرد، یعنی امید به بخششو این حرفا داشت، منم خوشم اومد، می فرستیمش بهشت، شما هم سوال نکنید!
_____
حالا این که داستان بود نقل شد، می مونه سوال و نکته ی داستان! فرض میگیریم یه بنده خدا که ریق رحمت رو سر نکشیده، هر روز صبح با کلی امید و آرزو از خواب بلند میشه! پس قاعدتا خدای “مهربان” یه حرکتی باید بزنه دیگه! ولی در اصل همچین حرکتی دیده نمیشه، یا اگر هم دیده شده در کتب کهن اومده و ما که ندیدیم! حالا آیا این به این معنی هست که خدا اون دنیا سرش شلوغه و به این دنیا رسیدگی نمی کنه؟ آیا فرشته های اون دنیا فرمانبردار هستن و این دنیا نه؟ آیا خدا قید این دنیا رو زده؟ (اگه زده چرا باز بچه به دنیا میاد؟) آیا چون ما ماده هستیم و خدا در مکان و زمان و این حرفا نمی گنجه، مثل این فیلما که روح دست می زنه به جسم و دستش رد میشه، داستان اینطوری میشه و حرکات خدا مثمر ثمر نیست؟ و سوالات دیگه که در این مقال نمی گنجه! همین دیگه!

پ.ن: خدایا می دونم اینو می خونی، حالا فردا صبح واسه اینکه قدرت نمایی کنی نزنی منهدممون کنی و کلا کان لم یکن بکنی ما رو! من کوچیکتم، باهات راحتم گفتم یه کم راحت صحبت کنیم، همین باز ;)
التماس دعا هم داریم!

قافله ی عمر

برگی دیگر از ورق تقویم زندگی ورق خورد و برگی دیگر از درخت زمان بر زمین افتاد!
سالی دیگر گذشت؛ پر از هیاهو در روزگار غریبِ بودن …
و می گذرند سال هایی که سازنده آینده مان خواهد بود و سال هایی که در حال چیدمان تک تک خشت های آن هستیم، اما باشد که تک تک خشت های آن را درست برداشته باشیم و درست چیده …

پ.ن: این قافله ی عمر عجب می گذرد!

خوشتیپ

هر روز که میگذره احساس می کنم دارم خوشتیپ تر میشم! موی سپید بیشتر بهم میاد …

پ.ن: با تشکر از مشکلات و سختی های زندگی که در پروسه ی خوشتیپی دارن من رو یاری می کنن!

و ان یکاد …

وَ اِن یَکاد الذین کفروا لِیزلقونک بِابصارهم لَما سَمعوا الذکر و یقولون اِنه لَمجنون …

پ.ن ۱: فارسی و خودمونیش میشه: بر چشم بد لعنت!
پ.ن ۲: خیلی جاها دیدم که حتی شاید اعتقادی نداشته باشن به قضیه چشم زخم و اینا، اما تابلوی این آیه رو واسه رفع چشم زخم، زدن به دیوار خونه یا محل کارشون! منم خیلی اعتقاد ندارم (نداشتم) ولی گفتم مگه دیوار اینجا چیش از بقیه دیوارا کمتره؟! ما هم می زنیم به دیوارمون! تا بلکه بر چشم بد لعنت شود :دی

روزهای سخت

زخم های آدم سرمایه است!
سرمایه ات رو با این و اون تقسیم نکن؛ داد نکش؛ هوار نکش! آروم و بی سر و صدا همه چیزو تحمل کن …

پ.ن: دیالوگی از فیلم “شب یلدا”

برزخ

موسیقی وجودم امشب
تلفیقیست!

زمستان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی …
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بی گه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست ها پنهان
نفس ها ابر، دل ها خسته و غمگین
درختان اسکلت های بلور آجین
زمین دل مرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده، مهر و ماه
زمستان است …

“مهدی اخوان ثالث”

پ.ن:
۱. بالاخره فصل مورد علاقه ی من هم رسید!
۲. عاشق این شعرم، به خصوص وقتی شجریان می خوندش ….
۳. منتظر یه عالمه اتفاق تو این فصل هستم! در عین خستگی و ناامیدی، یه کم امیدوارم!
۴. خیلی وقت بود انقدر ننوشته بودم! :|
۵. یلدا! فقط یک دقیقه بیشتر!
۶. یعنی میشه؟!!

Sohail’s Star - Comet , Written By Sohail M , Powered By Hamidreza S