شرط گریختن از سرنوشت جدا شدن از خود است حال که پرواز گونه در میان تمایلات خود معلق مانده ای راه برو ، ببین،بیاندیش و بشنو ندای از روی خواهش دلت را می گوید: من هستم در بزرگراه سرگشتگی ذهنت غریب و تنها
سلام:
دست هائی وارد میشن برات تصمیم میگرند
انوقت اسمش رامیذارن سرنوشت حالا بیابگوچرا……………….؟
میگن هیچکی مقصرنیست سرنوشت تواینه بامعشیت الهی که
نمیشه کاری کرد!…خیلی مسخره است نه !؟! اخه چقدررنج بودن و بزبان هیچ
نگقتن … اگرادم محکوم بشه به نشستن روی صندلی الکتریکی بخداخیلی بهتره
تاعمری نشستن برروی ویلچرو اجباربه بودن درزندگی که هیچ دوستش نداری
اسفند ۱۴م, ۱۳۸۷ at ۱۱:۴۴ ق.ظ
شرط گریختن از سرنوشت جدا شدن از خود است حال که پرواز گونه در میان تمایلات خود معلق مانده ای راه برو ، ببین،بیاندیش و بشنو ندای از روی خواهش دلت را می گوید: من هستم در بزرگراه سرگشتگی ذهنت غریب و تنها
اسفند ۱۴م, ۱۳۸۷ at ۱:۰۸ ب.ظ
سرنوشت ننوشت گر نوشت بد نوشت
اما باور كن نمي توان سرنوشت را از سر نوشت
اسفند ۱۴م, ۱۳۸۷ at ۲:۴۲ ب.ظ
سلام
در مسیر سرنوشت خیلی موقع ها انگار یه نیرویی ما رو تو اون مسیر هل میده، حتی اگه فکر کنیم انقد قویی اییم که بتونیم مقاومت کنیم
اون قویتره
اسفند ۱۵م, ۱۳۸۷ at ۳:۱۰ ب.ظ
بخوای نخوای هم رات می بره هم نشون می ده هم می شنَوونه و هم می اندیشونه …
پس بی خیال باش، اینجوری لذتشم بیشتره، آره …
اسفند ۱۸م, ۱۳۸۷ at ۱۲:۲۷ ب.ظ
سهیل جان نوشته هات خیلی آرومم می کنه
تنها پناه خستگی هامه.
ممنونم
اسفند ۱۹م, ۱۳۸۷ at ۴:۰۰ ب.ظ
فقط مي تواني نظاره گر باشي…………
اسفند ۲۵م, ۱۳۸۷ at ۳:۱۱ ق.ظ
سلام:
دست هائی وارد میشن برات تصمیم میگرند
انوقت اسمش رامیذارن سرنوشت حالا بیابگوچرا……………….؟
میگن هیچکی مقصرنیست سرنوشت تواینه بامعشیت الهی که
نمیشه کاری کرد!…خیلی مسخره است نه !؟! اخه چقدررنج بودن و بزبان هیچ
نگقتن … اگرادم محکوم بشه به نشستن روی صندلی الکتریکی بخداخیلی بهتره
تاعمری نشستن برروی ویلچرو اجباربه بودن درزندگی که هیچ دوستش نداری