حدیث من و تو
حدسم حدیثی گفت از حدیث دلت
خندان شو تا نهان شود حدیث دلم
روی چو ماهت بدیدم با حادثه ای
سخت است، اما ما دیده ایم حادثه ها
حدیث من و تو حدیث بس عجبیست
ندانم حدیثِ نهایتِ این حادثه ها
پ.ن: امروز، یه روز سخت!
حدسم حدیثی گفت از حدیث دلت
خندان شو تا نهان شود حدیث دلم
روی چو ماهت بدیدم با حادثه ای
سخت است، اما ما دیده ایم حادثه ها
حدیث من و تو حدیث بس عجبیست
ندانم حدیثِ نهایتِ این حادثه ها
پ.ن: امروز، یه روز سخت!
Sohail’s Star - Comet , Written By Sohail M , Powered By Hamidreza S
اسفند ۵م, ۱۳۸۷ at ۳:۰۶ ب.ظ
روئيت شد؟!! به سلامتي !
آيا
………از حديث دل تو
………حديث دل من
زيباتر و موزون تر نيست؟
موفق باشي!
اسفند ۵م, ۱۳۸۷ at ۴:۱۷ ب.ظ
هیچ روزی سخت نیست….
همه روزها همون روز اول خداست که آفریده…..
فقط سنش بیشتر شده….
اون روز خدا با تموم قدرتش ، یک دنیا زیبائی رو و بعدش هم من و تو رو خلق کرد که نهایت قدرت خدا در آفرینش زیبائیهاشه……
پس تو که اینقدر زیبا و قدرتمندی چرا میگی امروز سخته…
تو آسون ببین بقیش هم آسون میشه…..
حدیث دل رو هم که میگی ، به قشنگی هاش فکر کن….بعدش می بینی چه اتفاقی میافته…
به امید اینکه همه روزها رو با تمو سختیهاش زیبا ببینی و ببینیم….
وقت بخیر
روفیا کسی که تموم عمرش رو با تموم روزهاش با سختی و حدیثهای غمگین دل بزرگ شده…..
اسفند ۵م, ۱۳۸۷ at ۵:۴۵ ب.ظ
منظور تو كدامين حديث روزگار است
…
حديث سختي و دلتنگي و عاشقي
…
يا حديث دختر عاشقيها
.
.
.
با كدامين جمله قشنگ مي فريبي
با كدامين جمله قشنگ مي فريبند
سهيل اي ستاره شب !!!
اسفند ۵م, ۱۳۸۷ at ۱۰:۰۲ ب.ظ
اووووف، چه واج آرایی ای دکی جون !
ولی من فکر کنم این حدیثی که هی می گی یه دونه ( ه ) آخرش کم داره
شایدم یادت رفته بود نه؟
اسفند ۱۱م, ۱۳۸۷ at ۲:۲۱ ب.ظ
سلام. خوبي؟ ممنونم از ايميلهات كه با اين همه روزهاي سخت ادامه دارن.
اسفند ۱۲م, ۱۳۸۷ at ۷:۱۷ ب.ظ
سهیل؟
بازم اینترنت مفت گیر آوردی؟
شدی حاج آقا ” یه پدری با پسرش…”؟
نکنه درس حدیث و روایت شناسی می خونی؟
آها، راستی فردا صبح اجرا داریم، اگه دوست داری بیای، خشحال و خورسند میشم! (ای وای قلت نوشتم! خوشحال و خورسند! هه هه هه!!!)
آیلاو یو!!!
راستی همچنان بر عهد خود وفادارم که:
سهیل کشتمت!
و اگه هرکی اذیتت کرد یا از این مدل حدیثا برات خوند، کشتمش
عهد ما باتو نه عهدیست که تغییر بپذیرد … بوستانی است که هرگز نزند باد خزانش!!!
باور نمیکنی؟
به خدا!!
اسفند ۱۸م, ۱۳۸۷ at ۱:۰۲ ب.ظ
و اين تنهايي بي سر انجام كي پايان ميپذيرد…
نگرانم
ميترسم
نكند به خاطر چرا گفتنم انتقام بگيرد…..
انتقامي سخت…..