در جستجوی خود

تو را صدا می زنم، ای «مَنِ» ساده و خدایی ام! ای «مَنِ» پاک و معصومم! ای سرشت بهشت زاده من، تو را صدا می زنم؛ کجایی؟!
خسته ام؛ از این «خودِ» ساختگی، از این «خودِ» دود زده! از این «خود» رنگ به رنگ!
خسته ام از این خودی که اصلا «خودی» نیست؛ از هر غریبه ای غریبه تر است!
خسته ام؛ از این همه بار تعلّقی که بر شانه هایم سنگینی می کند!
کجایی ای فطرت فرشته گون من؟!
درست از آن لحظه که دست تو را رها کردم، گم ش
دم؛ در ازدحام پوچی ها، در لابه لای زرق و برق ها! همان لحظه، لحظه درماندگی و سرگردانی ام بود.
همان لحظه که دست تو را رها کردم و بازیچه های بیهوده را به تماشا ایستادم، گم شدم!
پیدایم کن، ای «مَنِ» مطهّر من!
مرا دریاب؛ روحم را؛ روح بیچاره سرگردانم را!
مرا دریاب؛ اشک های ندامت را! دل پشیمانم را.
ای «مَنِ» الهی من! در من قیام کن و ذره ذرّه وجودم را علیه خودم بشوران، برخیز و مرا نیز برخیزان!
ما ز دریاییم و دریا می رویم
ما ز بالاییم و بالا می رویم

پ.ن: از دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی

Comments are closed.

Sohail’s Star - Comet , Written By Sohail M , Powered By Hamidreza S