مرگ تدریجی یک رویا!
نقطه
سر خط …
پ.ن ها:
۱. یه روز بر می گردی! اما دیره! اون موقع من میگم:
…. ما به ناز تو جوانی داده ایم *** دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
۲. بزرگی میگه: هرگز وقت خود را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران!
۳. احساس آرامش و آزادی می کنم در این تنهاییِ ناب!
۴. از خدا به خاطر همکاریش و اینکه من رو آگاه کرد ممنونم!
۵. زندگی ادامه داره و من با تمام توان از این به بعد به سوی اهدافم قدم بر می دارم …
You must be logged in to post a comment.
آبان ۲۵م, ۱۳۸۷ at ۳:۴۷ ب.ظ
سلام سهیل عزیز،با وجود اینکه مدتهاست مطالب پزشکیت رو می خونم اما هیچوقت به خلوت دلنشینت وارد نشده بودم.
چیزی قادر نیستم بگویم فقط بدون که فوق العاده بود.چه نیایشهای زیبایی.به قول بابای خدابیامرزم یک دنیا ازت ممنونم.
————————
سهیل:
خدا غرق رحمتشون کنه :)
آبان ۲۵م, ۱۳۸۷ at ۵:۱۹ ب.ظ
سلام سهیل آسمانی
امروز آمدم تو خلوت کهکشانی دلت .
این دلنوشته هات هم مثل مطالب پزشکیت عالیه.
بازم میام.
بیشتر بنویس…
————————
سهیل:
ممنون از لطفتون …
آبان ۲۶م, ۱۳۸۷ at ۱۲:۴۴ ب.ظ
سلام
موفق باشی
منو نمیشناسی ولی یه بار به ام گفته بودی:
گاهی خاطرات تنها وسیله ای هستن که میتونیم باهاشون به سکوت برسیم
آبان ۲۶م, ۱۳۸۷ at ۲:۵۴ ب.ظ
گر یک نظر به گوشه چشم ارادتی
با ما کنی و گر نکنی، حکم از آن توست…
آبان ۲۷م, ۱۳۸۷ at ۱۲:۰۳ ب.ظ
سلام
من تا حالا اينجا نيومده بودم. يك سئوال داشتم كه مي خواستم باهات درميون بذارم. چرا آدمهاي كه هم رو دوست دارند ويك لحظه هم قلبشون از ياد هم غافل نيست ، نمي تونن اين رو راحت بگن وغرور شون مانع مي شه، گاهي كه يكي هم كوتاه مي آد اون يكي خودش رو به اون راه مي زنه ؟ با اين كه از دوري هم روز وشبشون به سختي مي گذره ولي اين دست واون دست ميكنند؟
————————
سهیل:
اگه دوست داشتن که دیگه غروری در کار نبود! پس باید به دوست داشتن شک کرد!
آبان ۲۸م, ۱۳۸۷ at ۲:۱۴ ب.ظ
سلام دوست خوبم
وبسایتت عالیه…حرف نداره…متنا و شعرای قشنگی داره…
ممنون که به وبم سر زدی…
موفق باشی
آبان ۲۸م, ۱۳۸۷ at ۹:۰۴ ب.ظ
برای زندگی هیچ وقت دیر نیست در عین حال که قدرت خودکشی در هر لحظه در من زنده است حتی وقتی که زندگی می کنم.این لحظه ای است که من به فریب زندگی آگاهانه لبخند می زنم و حقیقت ناشناخته و دوست داشتنی مرگ را به لحظه ی بعد موکول می کنم.زندگی کن دوست من . همه چیز در خیال از آن توست.
آذر ۲م, ۱۳۸۷ at ۸:۱۲ ب.ظ
salam
ma be roozim
آذر ۳م, ۱۳۸۷ at ۲:۴۵ ب.ظ
سهیل جان
تو که برای هر دردی درمانی نوشتی ، به من بگو برای احیا ء رویا های مرده ام چه کنم
————————
سهیل:
“خود مقدس” خودت رو پیدا کن …
آذر ۷م, ۱۳۸۷ at ۵:۱۱ ب.ظ
]چیزی شده؟؟؟؟؟؟؟؟
————————
سهیل:
نه! فقط در حد یک تحول درونی ؛)
آذر ۱۴م, ۱۳۸۷ at ۲:۲۷ ب.ظ
دوست من ، منتظر نظرت برای آخرین شعرم و عکسی که در من رسوب کرد؛هستم.
امیدوارم شرایط بر وفق مرادت شده باشد.
در پناه آنکه همیشه هست.
دیبا
دی ۱م, ۱۳۸۷ at ۸:۴۸ ب.ظ
salam
mataleb kholase mokhtasaroooo jalebi bod
۱ az pandaroooo khob be zehnam misporam ounam ine ke vaghteto ba kasi ke nemikhad bahat begzarone nagzarounn.
be webloge manam sar bezanid
rasti payiz oun ghada ham vahshat avar nist.baraye man ke behtarin khateratooo beja gozashte.bye.
خرداد ۲۹م, ۱۳۹۰ at ۷:۲۶ ب.ظ
:) azize delam kash barmigashtim be aghab kash man unmoghe ke ino neveshti budam kash barat mineveshtam ke azize mehrabunam tanha nisti az in be bad hamechi khub pish mire negarane hich chiz nabash :X