گاهی

آدم است دیگر، گاهی خسته می شود!
گاهی سکوت حرف های قشنگی می زند، اما باز هم گاهی خستگی آنچنان بزرگ می شود که کلمات و جمله های کوتاه عاجزند از بیان آه ها!
گاهی باید نوشت و نگریست و گریست! اما باز هم گاهی می شود که بغض داری، در یک قدمی اشک هستی اما ناگهان لبخند می زنی بدون آنکه بفهمی چه شد!
گاهی می شود که آرامشی بند زده داری و همان نیم بند آرامش را حتی پشه ای کوچک، طوفانی می کند! چه رسد به آدم ها …
گاهی وقتی از خیابان می گذری، ناخودآگاه دنبال پیری هستی که صدایت بزند و بگوید: فلانی! دردت دوا شد!
گاهی حتی سکوت شب هم دوای دردت نیست و تنها می نگری دیروز و امروز و فردا را! دیروز لعنتی و امروز بی بخار و فردای توهمی!
گاهی خودت را در آینه نگاه می کنی! غریبه ای می بینی غریبه تر از “باشو“! دقیق تر هم که می شوی، سپیدی هایی را می بینی که برایت دست تکان می دهند و تو تازه یاد خودت می افتی و تازه می فهمی: اِ! دلم برای خودم تنگ شده …
گاهی آهنگ ها را جلو و عقب می کنی و یک دفعه فلانی می خواند “همه چی آرومه” و  آن لحظه است که دوست داری فلانی روبرویت بود و با پشت دست چنان تو دهنی نثارش می کردی که معنای آرامش را بفهمد!
گاهی مغزت زمزمه می کند: عقاب تیز پر دشت های استغنا، اسیر پنجه ی تقدیر می شود گاهی
و گاهی گمان نمی کنی ولی می شود، گاهی نمی شود، نمی شود که نمی شود! گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است و گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود. گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست، گاهی تمام شهر گدای تو می شود!

پ.ن:
۱. در کامنت اول
۲. خستم اما کم نمیارم!
۳. پیرو نوشته ی “روزهای سخت” خیلی غر نمی زنم!

خبر روز

بی خبرم از حال خود!

سوال

میگن یه بنده خدایی ریق رحمت رو سر کشید و فرشتگان عزیز داشتن می بردنش به سمت جهنم که خدای “مهربان” میگه که این مفلوک رو ببرین بهشت! فرشته ها می پرسن: چرا؟ می فرماد: چند بار به عقب نگاه کرد، یعنی امید به بخششو این حرفا داشت، منم خوشم اومد، می فرستیمش بهشت، شما هم سوال نکنید!
_____
حالا این که داستان بود نقل شد، می مونه سوال و نکته ی داستان! فرض میگیریم یه بنده خدا که ریق رحمت رو سر نکشیده، هر روز صبح با کلی امید و آرزو از خواب بلند میشه! پس قاعدتا خدای “مهربان” یه حرکتی باید بزنه دیگه! ولی در اصل همچین حرکتی دیده نمیشه، یا اگر هم دیده شده در کتب کهن اومده و ما که ندیدیم! حالا آیا این به این معنی هست که خدا اون دنیا سرش شلوغه و به این دنیا رسیدگی نمی کنه؟ آیا فرشته های اون دنیا فرمانبردار هستن و این دنیا نه؟ آیا خدا قید این دنیا رو زده؟ (اگه زده چرا باز بچه به دنیا میاد؟) آیا چون ما ماده هستیم و خدا در مکان و زمان و این حرفا نمی گنجه، مثل این فیلما که روح دست می زنه به جسم و دستش رد میشه، داستان اینطوری میشه و حرکات خدا مثمر ثمر نیست؟ و سوالات دیگه که در این مقال نمی گنجه! همین دیگه!

پ.ن: خدایا می دونم اینو می خونی، حالا فردا صبح واسه اینکه قدرت نمایی کنی نزنی منهدممون کنی و کلا کان لم یکن بکنی ما رو! من کوچیکتم، باهات راحتم گفتم یه کم راحت صحبت کنیم، همین باز ;)
التماس دعا هم داریم!

مرهم

مرهم فکر درگیر و قلب دلگیرم
یاد لبخندهای توست …

دوری

دوریِ بین من و تو، دوریِ ماهی و دریاست
دوریِ بین من و تو، دوریِ ماه و تماشاست …

پ.ن: آرامشم آرزوست!

قافله ی عمر

برگی دیگر از ورق تقویم زندگی ورق خورد و برگی دیگر از درخت زمان بر زمین افتاد!
سالی دیگر گذشت؛ پر از هیاهو در روزگار غریبِ بودن …
و می گذرند سال هایی که سازنده آینده مان خواهد بود و سال هایی که در حال چیدمان تک تک خشت های آن هستیم، اما باشد که تک تک خشت های آن را درست برداشته باشیم و درست چیده …

پ.ن: این قافله ی عمر عجب می گذرد!

خوشتیپ

هر روز که میگذره احساس می کنم دارم خوشتیپ تر میشم! موی سپید بیشتر بهم میاد …

پ.ن: با تشکر از مشکلات و سختی های زندگی که در پروسه ی خوشتیپی دارن من رو یاری می کنن!

و ان یکاد …

وَ اِن یَکاد الذین کفروا لِیزلقونک بِابصارهم لَما سَمعوا الذکر و یقولون اِنه لَمجنون …

پ.ن ۱: فارسی و خودمونیش میشه: بر چشم بد لعنت!
پ.ن ۲: خیلی جاها دیدم که حتی شاید اعتقادی نداشته باشن به قضیه چشم زخم و اینا، اما تابلوی این آیه رو واسه رفع چشم زخم، زدن به دیوار خونه یا محل کارشون! منم خیلی اعتقاد ندارم (نداشتم) ولی گفتم مگه دیوار اینجا چیش از بقیه دیوارا کمتره؟! ما هم می زنیم به دیوارمون! تا بلکه بر چشم بد لعنت شود :دی

روزهای سخت

زخم های آدم سرمایه است!
سرمایه ات رو با این و اون تقسیم نکن؛ داد نکش؛ هوار نکش! آروم و بی سر و صدا همه چیزو تحمل کن …

پ.ن: دیالوگی از فیلم “شب یلدا”

برزخ

موسیقی وجودم امشب
تلفیقیست!

Sohail’s Star - Comet , Written By Sohail M , Powered By Hamidreza S